سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 RSS  | خانه | ارتباط با من | درباره من | پارسی بلاگ|مجموع بازدیدها: 3331 | بازدیدهای امروز: 6| بازدیدهای دیروز: 0
درباره خودم

شب نامه
رسول
فعلا حرفی برای گفتن ندارم
لوگوی وبلاگ
مطالب قبلی
لینک های دوستان
اشتراک
 

 

آموزش زبان اصفهانی

1- مضاف و موصوف همیشه "ی" میگیردد.

مثال: درِ باغ ===» دری باغ        گل قشنگ ===» گلی قشنگ         آدم خوب ===» آدمی خُب

 

2- "د" ما قبل ساکن قلب به "ت" میشود.

مثال: پراید ===» پرایت       آرد ===» آرت

 

3- واو ساکن آخر کلمه به "ب" قلب می شود

مثال: گاو ===» گاب

 

4- اصولا در هر کجا که فتحه قشنگ باشد کسره بکار می رود و هر کجا که کسره کلمه را زیبا می کند فتحه بکار میرود

مثال برای فتحه: اَز===» اِز       قفَس ===» قفِس        اَزَش ===» اِزِش         بِِزَن ===» بِِزِن

مثال برای کسره: اِمروز===» اَمروز    جمعِه===» جمعَه       سِفید===» سَفید      حِیفِ===» حَیفس    فِشار===» فَشار

 

5- صدای " اُ " هیچ جایگاهی نداشته و به "او" تبدیل میشود.

مثال: شما===» شوما      کجا===» کوجا        چادر===» چادور

 

6- حرف "و" در قالب حرف ربطی به به "آ" تبدیل می شود.

مثال: من و تو و حسن ===» منا تو آ حسن

 

7- اصولا خود " آ " به عنوان یک حرف ربط به کار می رود

مثال: من هسم، آ بابامم هسن

در ضمن حرف "آ" به معنای "به علاوه" هم به کار می رود.

مثال: 5+4+3 ===» 5 آ 4 آ 3

 

8- حرف " ه " در لهجه اصفهانی به نوعی نابود شده.

مثال: بچه ها ===» بِچا       گربه ها ===» گربا         می جهد===» می جِد

ه در آخر افعال به "د" ساکن بدل می شود.

بره===» برد     بشه===» بشد

"ه" به ی تبدیل می شود.

بهتر===» بیتِرِس      سر راهی===» سری رایِس       گربه===» گربیِه

"ه" به "ش" تبدیل می شود.

بهش میگم ===» بشش میگم

"ه" به "و" بدل میشود.          

ما هم می آییم ===» ما وَم میَیم


نکته:

به غیر اول شخص مفرد حروف "خوا" به "خ" تبدیل میشود

میخوای ===» می خَی

 

9- در برخی افعال حرف "ی" به " اوی" تبدیل میشود.

میشنوی===» میشنُوی        می گی ===» میگوی

 

10- اگر حرف اول کلمه "ب" یا "ن" باشد و حرف سوم "ی" یک "ی" بعد از "ب" یا "ن" اضافه میشود.

بگیر===» بیگیر     بشین ===»بیشین       بریز ===» بیریز        ببین ===» بیبی




نویسنده: رسول(جمعه 86/1/17 :: ساعت 1:11 عصر)

نامه مادر گضنفر به پسرش

گضنفر جان سلام! ما اینجا حالمام خوب است. امیدوارم تو هم آنجا حالت خوب باشد. این نامه را من میگویم و جعفر خان کفاش براید مینویسد. بهش گفتم که این گضنفر ما تا کلاس سوم بیشتر نرفته و نمیتواند تند تند بخواند،‌ آروم آروم بنویس که پسرم نامه را راحت بخواند و عقب نماند.

 وقتی تو رفتی ما هم از آن خانه اسباب کشی کردیم. پدرت توی صفحه حوادت خوانده بود که بیشتر اتفاقا توی 10 کیلومتری خانه ما اتفاق میافته. ما هم 10 کیلومتر اینورتر اسباب کشی کردیم. اینجوری دیگر لازم نیست که پدرت هر روز بیخودی پول روزنامه بدهد. آدرس جدید هم نداریم. خواستی نامه بفرستی به همان آدرس قبلی بفرست. پدرت شماره پلاک خانه قبلی را آورده و اینجا نصب کرده که دوستان و فامیل اگه خواستن بیان اینجا به همون آدرس قبلی بیان.

آب و هوای اینجا خیلی خوب نیست. همین هفته پیش دو بار بارون اومد. اولیش 4 روز طول کشید ،دومیش 3 روز . ولی این هفته دومیش بیشتر از اولیش طول کشید

گضنفر جان،آن کت شلوار نارنجیه که خواسته بودی را مجبور شدم جدا جدا برایت پست کنم. آن دکمه فلزی ها پاکت را سنگین میکرد. ولی نگران نباش دکمه ها را جدا کردم وجداگانه توی کارتن مقوایی برایت فرستادم.

پدرت هم که کارش را عوض کرده. میگه هر روز 800،‌ 900 نفر آدم زیر دستش هستن. از کارش راضیه الحمدالله. هر روز صبح میره سر کار تو بهشت زهرا،چمنهای اونجا رو کوتاه میکنه و شب میاد خونه.

ببخشید معطل شدی. جعفر خان کفاش رفته بود دستشویی حالا برگشت.

دیروز خواهرت فاطی را بردم کلاس شنا. گفتن که فقط اجازه دارن مایو یه تیکه بپوشن. این دختره هم که فقط یه مایو بیشتر نداره،اون هم دوتیکه است. بهش گفتم ننه من که عقلم به جایی قد نمیده. خودت تصمیم بگیر که کدوم تیکه رو نپوشی.

اون یکی خواهرت هم امروز صبح فارغ شد. هنوز نمیدونم بچه اش دختره یا پسره . فهمیدم بهت خبر میدم که بدونی بالاخره به سلامتی عمو شدی یا دایی.

راستی حسن آقا هم مرد! مرحوم پدرش وصیت کرده بود که بدنش را به آب دریا بندازن. حسن آقا هم طفلکی وقتی داشت زیر دریا برای مرحوم پدرش قبرمیکند نفس کم آورد و مرد!‌شرمنده.

همین دیگه .. خبر جدیدی نیست.
قربانت .. مادرت.

راستی:‌گضنفر جان خواستم برات یه خرده پول پست کنم، ‌ولی وقتی یادم افتاد که دیگه خیلی دیر شده بود و این نامه را برایت پست کرده بودم.




نویسنده: رسول(جمعه 86/1/17 :: ساعت 1:9 عصر)

چرا آقایون زودتر از خانم ها می میرند؟

این سوالی است که برای قرن های متمادی بی پـاسـخ مـانـده اسـت... اما حالا ما می خواهیم پاسخ آنرا به شما بدهیم

اگر خانمتان را بر بالای یک سکو بگذارید و از او در مقابل موش ها محافظت کنید... شما یک مرد هستید
اگر در خانه بمانید و کارهای خانه را انجام بدهید... شما یک مرد لوس و مامانی هستید

اگر به شدت کار کنید... برای او اهمیت قائل نیستید که برایش وقت صرف نمی کنید
اگر به اندازه کافی کار نکنید... مفت خوری هستید که به درد هیچ چیز نمی خورید

اگر او یک کار ملال آور با حقوق پایین داشته باشد... شما قصد بهره کشی اقتصادی از او را دارید
اگر شما یک کار ملال آور با حقوق پایین داشته باشید... بهتر است تنبلی را کنار بگذارید و کار مناسب تری پیدا کنید

اگر شما شغل بهتری گرفتید... پارتی بازی شده
اگر او شغل بهتری بگیرد... به خاطر توانایی های بالایش بوده

اگر به او بگویید که چقدر زیباست... این نشان دهنده خواست های جنسی شماست
اگر سکوت کنید و چیزی نگویید... این بی اهمیتی شما را نسبت به او می رساند

اگر گریه کنید... آدم بی عرضه ای هستید
اگر گریه نکنید... بی احساس و بی عاطفه هستید

اگر بدون مشورت با او تصمیم بگیرید... شما یک متعصب خودخواه هستید
اگر او بدون مشورت با شما تصمیم بگیرد... یک خانم لیبرال و آزادمنش است

اگر از او خواهش کنید که به خاطر شما کاری را که دوست ندارد انجام دهد... این امر سلطه جویی و دیکتاتور بودن شما را می رساند
اگر او از شما یک چنین درخواستی داشته باشد... انجام آن لطف و مرحمت شما را می رساند

اگر از آنها بخواهید که هیکل خود را روی فرم نگه دارند... شما یک مرد شهوتران هستید
اگر نخواهید... شما اصلا رمانتیک نیستید

اگر به خودتان برسید... خودبین و از خودراضی هستید
اگر این کار را انجام ندهید... یک فرد ژولیده و نا مرتب هستید

اگر برای او گل بخرید... این کار را برای دستیابی به چیزهای دیگر انجام داده اید
اگر نخرید... احساسات او را درک نمی کنید

اگر به پیشرفت های خود افتخار کنید... انسان جاه طلبی هستید
اگر این کار را نکنید... اصلا بلندپرواز نیستید

اگر او سر درد داشته باشد... خسته است
اگر شما سر درد داشته باشید... می خواهید به او بفهمانید که دیگر دوستش ندارید

اگر او را زیاد بخواهید... شهوتران هستید
اگر نخواهید... پس حتما پای یک خانم دیگر در میان است

در نهایت... مردها زودتر می میرند چون خودشان اینطور می خواهند




نویسنده: رسول(جمعه 86/1/17 :: ساعت 1:5 عصر)

۱- تو خیابون خیلی با احترام از یه دختر آدرس بپرسید بعد از جواب دادن جلوی چشماش از یکی دیگه بپرسید

۲- پشت چراغ قرمز راننده جلویی اگه دختر بود قبل از سبزشدن چراغ دستتون رو بذارید رو بوق

۳- توی اتوبان جلوی ماشین یه دختر خانوم با سرعت 50 کیلومتر حرکت کنید

۴- توی جمع دخترای فامیل وقتی همشون دارن یه سریال

می ببینن هی کانال تلویزیون رو عوض کنید

۵- توی یه رستوران که چند تا دختر هم نشستن سوپ رو با صدای بلند هورت بکشید و نوش جان کنید

۶- توی یه بوتیک که فروشندش دختره وادارش کنید شونصد رنگ لباس رو براتون باز کنه و در آخر بگید خوشتون نیومد و برید

۷- توی جشن تولد یکی از دخترا فامیل تا اومد شمع ها را فوت کنه همه رو خاموش کنید

۸- اگه یه دختر یه جا یه جک تعریف کرد بلافاصه بگید چقدر قدیمی بود

۹- اشتباهات لغوی دخترارو موقع صحبت کردن تکرار کنید و بخندید

۱۰- تو یه جمع دانشجویی و رسمی هنگام عکس گرفتن واسه دخترا شاخ بذارید

۱۱- عید نوروز تمام پسته ها و فندق های سر بسته را بذاریید توی ظرف دختر مورد نظرتون

۱۲- روزهای بارونی تا یه دختر دیدید و یه چاله پر آب و شما با ماشین بودید یه لحظه درنگ نکنید

۱۳- اگه کلاس موسیقی می روید قبل از اجرای دختر خانوم مورد نظر پیچ های کوک گیتارش رو به چند جهت بچرخونید

۱۴- تو دانشگاه از دختر مورد نظر یه جزو 1000 صفحه ای بگیرید و بعد از اینکه تمام صفحاتش رو جا به جا کردید بهش بر گردونید

۱۵- چاق بودن و بی ریخت بودن دختر مورد نظر رو دم به ساعت به اطلاعش برسونید

۱۶- به دختری که دماغش رو تازه عمل کرده بگید دکترش بد بوده و دماغش کوفته شده

۱۷- شیشه نوشابه دختر مورد نظر رو حسابی تکون بدید و بذارید خودش درش رو باز کنه

۱۸- زمستون وقتی همه جا یخ زده با دیدن زمین خوردن یه دختر با صدای بلند بزنید زیر خنده

۱۹- از یه دختر ساعت بپرسید بعد از جواب دادن به ساعتتون نگاه کنید و بگین ساعتش عقبه

۲۰- توی ساندویچی موقعی که چند تا دختر نشستن طوری که اونا هم بشنوند از حال بهم خوردن و گلاب به روتون استفراغی که چند روز پیش داشتید تعریف کنید

۲۱- توی یه جمع که چند تا دختر نشستن در گوشی صحبت کنید و بلند بلند بخندید

۲۲- توی خیابون به یه قسمت از لباس یه دختر خیره بشید و بزنید زیر خنده (نمی دونید دختره چه حالی می شه)




نویسنده: رسول(جمعه 86/1/17 :: ساعت 1:2 عصر)




نویسنده: رسول(جمعه 86/1/17 :: ساعت 12:53 عصر)
نظرات ()

<      1   2      
لیست کل یادداشت های این وبلاگ